مهرم رسید...
امروز سه شنبست و 4 روزی هست که از پاییز و مهر گذشته از همون اواخر شهریور به نظر میرسید که خبرایی تو راهه ، که دیروز قطعی شد و خبرش رسید که داداشینا دارن بچه دار میشن و یه حساب سر انگشتی نشون میداد که احتمالا تو اردیبهشت اولین نوه خانوادمون متولد میشه، یه حس غریبی با منه هم خوشحالم هم هیجان دارم همون لحظه ها وسطه اینا یهو استرسم میگیرم و دلمم میگیره، وروده این بچه به خانواده از این به بعد خیلی بیشتر گذشت زمان رو بهمون یادآوری میکنه، خبر مهم دوم اینکه یه پیشی دیگه به خونمون اضافه شد ، اینم از اون اتفاقات عجیب آخرای شهریور بود که شوکم کرد و پام رو از حرکت نگه داشت، آقای پیشی خونین و ...
نویسنده :
آنادمهری
9:57